فهرست وبلاگ من

سلام بازدیدکننده محترم ازمطالب راضی بودید؟


خوش آمدید

درکلبه مارونق اگرنیست صفاهست جایی که صفاهست دراونورخداهست

صفحات

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

علی اصغر

عمه جان گهواره را بنگر چه تابی می خورد اصغرم از نوك انگشتش چه آبی می خورد دیدی ای عمه عجب انگشت خود را می مكید جای آب از نوك انگشتش تبسم می چكید با زبان بی زبانی در نگاهم راز داشت خنده بر لبهای خشكش چشمه ای از ناز داشت روی دستم آنقدر زد دست و پا كز تاب رفت آنقدر بوسیدمش تا اصغرم در خواب رفت دستهای كوچكش را چون به صورت می كشید اشك از چشمان مستش روی گونه می چكید چون به خیمه می روید آهسته تر نجوا كنید قطره آبی برای اصغرم پیدا كنید هر چه اصغر خواب باشد فكر بابا كمتر است عمه سرگردان تر از بابا به یاد اصغر است با عمو می رفت میدان حرف اصغر بود آب كاش تا سقا نیاید باشد او در خیمه خواب دست خود را چون عمو روی لب اصغر كشید
من خودم دیدم كه اشكش روی قنداقه چكید

سلام بر تو و غریبانه هایت

" السلام علیک یا اباعبدالله (ع) ". -- سلام بر تو و غریبانه هایت؛ سلام بر تو و زخم هایت؛ سلام بر تو و گل های گلستانت که حتی بین تمام لاله ها، برترین است. 
 
سلام بر تو و غم هایی که در خاطر ما، مثل جاده های انتظار، به طول آسمان و به عرض زمین است.
مولا جان، یا اباعبدلله (ع)! تمام مرثیه ها را کنار هم می چینم و غزل های ناتمام، با تصاویر اشک ها، به پایان می رسند، ولی انگار تازه باید به شروعی دوباره بیندیشم!
- باز هم اربعین آمد؛ باز هم عطر یاد تو مشام سیب های سرخ را از بوی بهشت آکنده ساخت.
باز هم چشمان خورشید، به خون نشست و از شفق دیدگانش لاله بارید.
باز هم، آسمان بی تابی حضرت جبریل (ع) را به تماشا نشست.
باز هم اربعین آمد تا "شاعر"، مرثیه ی نگاهش را به لهجه ی اشک بسراید:
دیدنی تر زآسمان ،اما
آه ازاین فرصت تماشایی
کاروان خسته باز می آید
سمت این غربت تماشایی
قسمتی از تمام تصویر است
لحظه های غریب عاشورا
سینه سینه همیشه می نالد
نی نوای غریب عاشورا


***
 
مولاجان! تویی چلچراغ هدایت در آسمان باور ما، تا کسی مسیر سعادت را گم نکند.
باز هم اربعین آمد تا در قنوت خویش، اشک ها را به تماشا بنشینم و نبض نمازم را با یاد تو هم آهنگ سازم.
مولای مهربانی ها! چگونه می توانم از یاد ببرم نماز تو را؛ نمازی که به خون نشست، نمازی را که وضویش با خون، سجاده اش با خاک و مصلایش به وسعت کربلا بود.
اگر نبود شکوه شهادتت، زندگی واژه ای متروک در قاموس روزگار می شد. اگر نبود فریاد "هیهات منّا الذلة" ات، مردمان ذلت و خواری را افتخاری برای خویش می شمرند!
*  *  *
خورشید شرمناک تر از همیشه طلوع کرده است.
گوشه چشمی به دروازه "شام" می اندازد؛ چقدر پستی این قوم گسترده است؟!
 پانصد هزار مترسک دهل نواز و مطرب دف نواز، با امیران "زر و زور و تزویر"!
اینان به استقبال کدامین فتح الفتوح آمده اند؟! افسوس که مردم شام "رومی" اند!
دینشان، شرافتشان، تخت و بخت و "خلافت" شان رومی است؛ در ازدحام چشم های پلید "زر پرست". در انبوه نظاره گران، قرآن خونین، قرآن مجسم رفته بر روی نی؛ چه زیبا آیه های عشق را تلاوت می کند !
"کاروان کربلا" وارد شام می شود ؛ شهری که در و دیوارش، بوی کفتار، بوی یزید، بوی مروان، بوی عفونت دهان های آلوده به شراب می دهد.
شهری که "خلیفه" اش، سگ و شراب و میمون را به "مشاوره" بر می گزیند و "خلیفه گاهش" محل خودنمایی فرزندان "حرام" است و مردمان کوچه و بازارش، حتی به اندازه "نوک بینی شان" از "اسلام" اطلاع ندارند!
چه جای شگفتی است؟ اگر "چوب خیزران" جرأت زیاده روی و دراز دستی کند!
اگر حریم حرمت رسول خدا (ص) را اوباش شامی، "غنیمت جنگی" می پندارند!
اگر اهالی غیرت و شرف و آزادگی را تنها به بهانه "اعتراض" به عملکرد آن ها، گردن می زنند!
اگر حتی به غربت غریبانگی و وسعت اندوه حضرت رقیه (س) رحم نمی کنند!
یکی باید برخیزد و پرده ی رنگارنگ فریب را از چهره این "بت" فرومایه جاهل، فروکشد!
یکی باید باشد و بگوید: «چه امر عجیب و عظیمی است که نجیب زادگانی که لشکر خداوندند، به دست "طلقاء" که لشکر شیطان اند کشته شوند؟!
ای یزید! اگر امروز ما را "غنیمت" خود دانستی، زود باشد که این غنیمت، موجب "غرامت" تو گردد. در هنگامی که نیابی، مگر آن چه را که از پیش فرستاده ای»
یکی باید برخیزد و خود را چنین معرفی کند: «ایها الناس! منم فرزند مکه و منا، منم فرزند زمزم و صفا!
منم فرزند فاطمه ی زهرا (س)، منم فرزند دخت نبی مصطفا(ص)، منم فرزند خدیجه کبری(س)، منم فرزند امام مقتول به تیغ اهل جفا»، منم فرزند "شهید لب تشنه" کربلا.
گویی شهرشام ؛ شهر فرومرده در جهل اموی را، تلنگر دستی "الهی" نیاز بود؛ تا پرده از چهره ریایی و فریب کارانه اش باز گیرد .
 با خطبه های حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) شرافت نبوی و صداقت علوی نجابت وجودی اهل بیت (ع) را به شامیان معرفی کرد.
" و قصر نشینان میمون باز اموی" دوباره مثل روز "بدر" به خفت و خواری مبتلا شدند!
 
*   *  *
...سال ها گذشته است اما چه کسی می تواند بگوید خون حسین (ع) از جوشش افتاده ؟! نگاهی آراسته به وجدان می باید انسان های مغرض را؛ تا ببینند این خیل عظیم عاشوراییان را ، که هر ساله ،چلچراغ دل خئیش را با شرار عشق حسینی  روشن می سازند!
اربعین و عاشورا تنها دو روز از روز های سال و دو کلمه از کلمات عربی- فارسی نیستند ؛ که ذات این کلمات با نام مردی سترگ عجین شده اند. مردی که در عرصه حیات بشری زنده ترین مرد است و آرمانش پویا ترین آرمان !
کدامین تمدن توانسته به اندازه تمدن الهی؛ تمدن آسمانی؛ تمدن عارفانه – عاشقانه ی عاشورا، این مقدار ماندگاری داشته باشد ؟!
کدامین فرمانروا توانسته در طول تاریخ به اندازه امام حسین (ع) بر دل وجان آدمی، این مقدار حکومت کند ؟!
کدامین رهبر در جامعه توانسته در جهان، این مقدار فدایی داشته باشد؟!
از انقلاب هند تا انقلاب عظیم اسلامی ایران، از بنیاد گرایی نوین کشور های اسلامی تا جنبش و تحرک نیرو های مقاومت و جهاد اسلامی؛ از پیروزی حزب ا... تا سرافرازی حماس ؛ از تمام آنجه در جهان به نام مقاومت در برابر ظلم از آن یاد می شود ؛ در سایه شعار جهانی : هیهات من الذله ، تحقق یافته است!
و تا آن انقلاب سترگ و فراگیر جهانی که در راه است و نوید بخش دل دردمندان _ بخصوص مکتب تشیع_ می باشد، همگی مدیون جوانمردی و خون حسین است ؛ حسینی که جز فرزندان شیاطین بد خواه و بد گو ندارد . حسینی که به خاطر عظمت نامش ، اهالی تمام ادیان ستایشش می کنند!
فدایت شوم  پسر فاطمه(س) !
کیستی ای جان ؟! که این گونه جانانه دوستت داریم .
سلام و درودمان بر تو ! تویی، که تمام بدون نام تو صفایی ندارد .
صل الله علیک یا ابا عبدالله